دلخوشی شبهای من

هر آنچه شبها ساعت 23:30 به ذهنم می آید

دلخوشی شبهای من

هر آنچه شبها ساعت 23:30 به ذهنم می آید

طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم…

یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
خود بتازیم به هر درد که از دوست رسد
بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم
جای پرداخت به خود بر دگران اندیشیم
شکوه از غیر خطا هست خطایی نکنیم
یاور خویش بدانیم خدا یاران را
جز به یاران خدا دوست وفایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
گر که دلتنگ از این فصل غریبانه شدیم
تا بهاران نرسیدست هوایی نکنیم
گله هرگز نبود شیوه ی دل سوختگان
با غم خویش بسازیم و شفایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پر پر شدنش ساز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
و به هنگام نیایش سر سجاده عشق
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
مهربانی صفت بارز عشاق خداست
یادمان باشد از این کار ابایی نکنیم

مرد راهش باش تا شاهت کنم…

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی
خسته ام زین عشق دلخونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو این لیلای تو ….. من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم.
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم.
صدقمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یاربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی..
دیدم امشب با منی گفتم بلی..
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم.
صد چو لیلا کشته در راهت کن

تنها

گفت اذیتم نمی کنه. هر وقت بگم از زندگیم میره بیرون. ولی دروغ بود. الکی بود. اذیتم کرد. تا تونست. خوابمو پریشون کرد. اعصابمو به هم ریخت. داغونم کرد. ولی با این وجود خدا رو شکر می کنم. هزاران هزار بار. خدایا ازت ممنونم. چون نگذاشتی با این افریطه ازدواج کنم. منی که رویاهایی باهاش ساخته بودم. با زندگی باهاش. با ازدواج باهاش. ولی نشد. خوب شد که نشد. بهتر که نشد. و الا باید روزی چند بار می مردم و زنده می شدم. شکر شکر شکر فقط شکر. خدایا ازت ممنونم. بی فکری منو به یه روش خوب بهم فهموندی. خدایا دوستت دارم.


تنها با گلها ... گویم غمها را

چه کسی داند زغم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
نه کسی آید ، نه کسی خواند
زِ نگاهم هرگز راز من
بشنو امشب غم پنهانم
که سخن ها گوید ساز من
تو ندانی تنها همه شب با گلها سخن دل را می گویم من
چو نسیمی آرام که وزد بر بُستان همه گلها را می بویم من
تنها با گلها ... گویم غمها را
چه کسی داند زغم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
چون ابری سرگردان می گرید چشم من
در تنهایی
ای روز شادی ها کی بازآیی ؟
امشب حال مرا تو نمی دانی از چشمم غم دل تو نمیخوانی
تنها با گلها ... گویم غمها را
چه کسی داند زغم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
امشب حال مرا تو نمی دانی از چشمم غم دل تو نمیخوانی ...