دلخوشی شبهای من

هر آنچه شبها ساعت 23:30 به ذهنم می آید

دلخوشی شبهای من

هر آنچه شبها ساعت 23:30 به ذهنم می آید

امروز من و کار رو به جلوی cms

صبح از دانشگاه زنگ زدن گفتن سایت رو که دچار مشکل شده بود چقد می گیرم درستش کنم. منم گفتم هروقت درست شد راجه به پول صحبت می کنیم. خوشبختانه از 11.5 که نشستم پاش تا دو نیم ظهر تموم شد. خیلی ساده تر از اونچه که فکر می کردم درست شد. 


امروز ظهر که رفتم شرکت به سرعت تونستم کارای عقب افتاده cms رو انجام بدم. فایل منجر اضافه کردم و یه سری بهبود ها به بخش های داخلی برنامه دادم. اگه بشه theme رو بهش اضافه کنم فوق العاده میشه. یه بار سعی کردم این کار رو بکنم همچین خورد تو پرم که الان یه دو هفته ایه بهش فکر نکردم. آخه دیدم وقتی theme بهش اضافه میشه ماژولا خیلی بد شکل میشن.


فردا میریم شنا. نمی دونم بخیه دستم رو باز کنم آیا می تونم برم شنا یا نه. از دکتره سوال می کنم. این بوی قارچ رو پوستم حسابی اعصابمو ریخته بهم. روز شماری می کنم برم آزمایشگاه نمونه برداری کنه راحت بشم.


امروز شاید جزو معدود روزهایی بود که پولی خرج نکردم. شاید فردایی باشه واسه ادامه زندگی. یا حق

اینم از تمپلیت

بالاخره بعد از کلی ور رفتن به تمپلیت وبلاگ تونستم خوشگلش کنم. تو فکرم اگه بتونم رنگهای دیگه ای از این تمپلیت بسازم. فکر کنم باحال بشه. امیدوارم که بتونم تو این وبلاگ خوب بنویسم. به امید حق.


میرم بخوابم.

هستی از اوست

روزها با سکوت من می گذرد. با کوله باری از حرف که دارم و کسی را ندارم که با او بگویم. اینجا جای گفتن آنهاست. شاید کسی پیدا شد که به درد دلم گوش کند. همش ولی درد دل نیست گاهی اییییی، چیزای به درد بخور واسه آقایون و خانوما، علاقمندا به هنر، مهمتر از همه برنامه نویساااا میگم.